خونه اینترنتی دختر بابا

جمعه تولد دختر دائیم، مریم گلی بود... کلی کادو براش آوردن... منم یه عروسک مینی موس براش گرفته بودم...   کیک خوردیم،شیرینی هم خوردیم.. برای نهار هم رفتیم دشت وصحرا ..خیلی خوش گذشت بعداز ظهر هم رفتیم سر قبر بابابزرگ....   اینم عکسای این روز قشنگ                 ...

باسلام.... اينم آقا فيله كه باعث وباني  شكسته شدن دست  مرضيه جون شد... مرضيه بهش ميگه..پيل:):):)   هنوزم دوسش داره ودست ازش بر نميداره....       ادامه عكس ها در ادامه مطلب..           ...

  بفرمائيد فيل سواري:):):)خيلي باحاله                   ...

سلام به روي ماهتون....اميدوارم حالتون خوب باشه   جاتون خالي اينجا از ديشب برف مياد هواهم خيلي سرده....   راستي تا يادم نرفته بگم اين لباسي كه تنم هستش رو ماماني برام دوخته ....... دستش درد نكنه ... خيلي قشنگه مگه نه......... نظر ياتون نره               ...

مشهدكه بوديم  رفتيم خونه عمو جواد..   كلي با فاطمه زهرا وامير علي بازي كردم...عمو جواد هم برام يه لباس خوشگل از كرمان برام گرفته بود بهم داد وماماني تنم كرد وبابايي هم مثل هميشه ازم عكس گرفت.:):):)     ادامه عكس ها در ادامه مطلب....             اين بودگوشه اي از خاطرات سفر به مشهد... ...

جاي همتون خالي چند روز پيش با مامان وبابا رفتيم مشهد..   خيلي بهمون خوش گذشت ...اين عكس را هم بابايي روز جمعه تو صحن جامع رضوي ازم گرفت... خلاصه خيلي خوش گذشت.......   ادامه عكسام رو در ادامه مطلب ببينيد...نظر يادتون نره هاااااااااا           ...

اين روزها مرضيه خانم مهمان داره از خرمشهر اسمش سيد محمد علي هست و با مامانش اين روزها مهمون ما هستند...قدمشون روي چشم.. محمد علي با مرضيه حسابي دوست شدن وبا هم بازي ميكنند ...       ...

اينم اسباب بازي هاي مرضيه خانم       ...

سلام ما دوباره برگشتيم با يه دختر باحجاب و با حيا ميخوام از شيرين زبوني هاش براتون بگم از دختري كه به مامانش ميگه عمه وبه باباش ميگفت دايي ولي الان ديگه ميگه بابايي ترجمه حرفهاي مرضيه اجيجه=خديجه    ماما= مادر جون     ديي=دايي   مخوا=ميخوام آبه=آب             بته=بده              اپر =اكبر        پويا =تلويزيون كاكا=شكلات و پوفيلا      قربون دختر خوش زبونم برم       ...